او را شاید بتوان اولین زندانیِ سیاسیِ پس از انقلاب اسلامی نام نهاد. عباس امیرانتظام در حالی توسط دادگاه ویژهی انقلاب بازداشت شد و 454 روز در زندان انفرادی به سر برد که هنوز حدود 9 ماه بیشتر از پیروزی انقلاب نمیگذشت. ماجرای بازداشتِ طولانیمدت و محاکمات او بَدَل به موضوعی شد که سوالات و ابهاماتِ مربوط به آن تا همین امروز گریبانِ بسیاری از مطبوعات و رسانههای ایران را گرفته است. برخی معتقدند امیرانتظام برای اِعمالِ فشار بر مهندس بازرگان و جریانِ نهضت آزادی بازداشت شد. چرا که وی یکی از مهمترین همراهانِ بازرگان پیش و پس از انقلاب است که تا قبل از محکومیتش سخنگوی دولت موقت، سفیر ایران در اسکاندیناوی و نمایندهی ویژهی بازرگان در مذاکرات با ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی بود.
با این همه اما دادگاه اتهامات او را توطئه برای انحلالِ مجلس خبرگان، مخالفت با نظام ولایت فقیه، تلاش برای ایجاد اختلاف بین فلسطینیان و لیبیاییها با ایران، فراری دادن سران رژیم سابق و ارائهی اطلاعات سرّی به آمریکائیان برشمرد و در ابتدا او را به اعدام و سپس به حبس ابد محکوم کرد.
برخی دیگر معتقدند دلیل اصلیِ دادگاه برای به زندان افکندنِ امیرانتظام طرحی بود که دولت موقت برای انحلال شورای خبرگان قانون اساسی تدوین کرده بود. از آن جایی که مهلت قانونی مجلس خبرگان به اتمام رسیده بود این طرح به پیشنهاد امیرانتظام و با تلاش وی به امضای 18 نفر از اعضای دولت رسید و تقدیم امام شد. در این میان تنها آقایان معینفر، صباغیان، یزدی و میناچی از امضای آن خودداری کردند. این طرح مورد پذیرش امام واقع نشد و مدتی بعد از آن مهندس بازرگان امیرانتظام را به عنوان سفیر به سوئد فرستاد.
اشغال سفارت امریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام و دستیابیِ آنان به اسناد سفارت زمینهای شد تا هم دولت موقت سقوط کند و هم پروندهی عباس امیرانتظام قطورتر شود. از آذر تا بهمن سال 57 به دلیل تسلط امیرانتظام بر زبان انگلیسی از سوی بازرگان تصمیم گرفته شد که او با خارجیها مذاکره کند. این دیدارها و مذاکرات که با استمپل - نفر دوم سفارت امریکا در ایران- انجام شده بود به همراه سایر مذاکرات امیرانتظام با دولت های امریکا، آلمان و شوروی توسط دانشجویان خط امام تعبیر به جاسوسی شد.بدین ترتیب بود که عباس امیرانتظام از 8 آذر 58 تا امروز طی سه دوره ی نسبتا طولانی در زندان اوین به سر برد و اکنون هم او رسما هنوز زندانیای است که در مرخصی استعلاجی به سر میبَرد و تا به امروز خواستار تشکیل دادگاه مجدد برای اعاده حیثیت خود میباشد. وی در شهریور ۸۱ کتاب خاطرات خود را با عنوان «آن سوی اتهام» توسط نشر نی منتشر کرد.
----------------------------------
پ.ن.: بنا دارم چند سری یادداشت با عنوان «مسافران» در اینجا منتشر کنم که محوریت آن آدمهای سیاسیای است که اکنون کمتر در صحنه هستند. ممکن است فضای این نوشتهها کمی از داستانک فاصله بگیرد ولی شک ندارم داستانهای تکاندهندهای از زندگیِ این آدمها میشد ساخت. زمانی قرار بود مسافران را اولین بار در نشریهای دانشجویی به چاپ برسانم که اجل مهلتش نداد. ضمنا عنوان این یادداشتها هم که تلاش دارم در هر نوبت بیش از 500 کلمه نباشند، برگرفته از فیلمی است از بهرام بیضایی.
اتفاقا به نظر من با روح نوشتک خیلی سازگاری داره. خیلی کمک می کنه که داستان های ما رگه هایی از واقعیت جامعه خودمان را داشته باشد.
خیلی دوست دارم تا یک وقتی داشته باشم و با the one در مورد فلسفه تاریخ و چگونگی نگاه به آن مصاحبه ای بکنم. ملتی که بیدار است از تاریخ خود گریزان نخواهد بود. جوانی که بیدار است اگر روی دیوار اتاقش عکس خمینی باشد، عکس شاه و رضا خان و سایرین هم باید باشد، اینها همه جزوی از تاریخ ما هستند ، همه در آنچه اکنون هستیم موثر بوده اند.
پس من و دوستان محفل دوست و تاریخ دوست منتظر داستان های کوتاه تاریخی تو خواهیم بود.
من هم بسیار دوست دارم که مسافران ادامه یابد. بسیار دوست دارم بدانم. البته که چندان از داستانک دور نیست. امیدورام ف.یلتر نشویم.
در مورد سخنی که سجاد گفت: زیاد باهاش موافق نیستم. حتما ایشون برای حرفاشون دلیل دارند و حرفشون منطقیه. اما من فکر می کنم روی دیواری که عکس (امام) خمینی هست دلیلی به وجود امثال رضاخان نیست. ممکنه تو تاریخمون مغول ها هم باشن. یا عمر و ابوبکر!!! یا شاید به قول دوستان (طلحه و زبیر)!!!:-)
این به معنای گریز از تاریخ نیست.
در جواب مهدی:
منظورم این نبود که به عنوان کسانیکه تصدیقشان می کنیم عکسشان را روی دیوار اتاق بچسبانیم.
با پاره کردن عکس یک شخصیت تاریخی که زنده نیست ، تنها به تاریخ تاخته ایم . به نظر من این کاری بیهوده است.
مثلا اینکه برداریم مقبره رضاخان رو خراب کنیم ، تنها به معنای جنگیدن با گذشته خودمان است. کاری که اول انقلاب از روی احساسات و خامی انجام شد. حال یک عده در همین روزگار با پاره کردن عکس این و آن می خواهند با تاریخی که داشته اند بجنگند. اما من دوست دارم که تمام تاریخم را چه تلخ و چه شیرین حفظ کنم. مطالعه کنم و برای آینده ام سکویی رو به سعادت قرار دهم.
شاید در یک جمله بشه گفت که خمینی بدون محمد رضا پهلوی قابل درک نیست! اینها حلقه هایی بهم پیوسته اند.
ببخشید که افشای پیش از یادداشت می کنم
ولی به هر حال منتظر بقیه یادداشت ها می مونم
مخصوصا آیت الله شریعتمداری و قطب زاده
سلام
؛عطا؛ به نظر می رسه شما کمی هم در بیان وقایع طرف دانشجویان خط امامی رو گرفتید و به نظر من اگر می خواستید شفاف تر به ماجرا نگاه کنید باید کتاب آقای امیر انتظام رو هم کامل مطالعه و حداقل خلاصه دفاعیات ایشون به اون اطلاعات رو هم اینجا می نوشتید.
نباید صرفا برای حفظ ۵۰۰ کلمه تاریخ رو نیمه نگاشت
کاش اسناد بدست آمده از لانه جاسوسی درباره ایشون رو میخوندید تا بفهمید تعبیر جاسوسی کردن یا جاسوس استخدام شده آمریکا بوده!
خیلی بده یه بچه مسلمون برای تبرئه کردن یک جاسوس هر راه نادرستی رو بره تا سر خودش رو شیره بماله
حداقل اون مدارک رو بخون تا متوجه بشی از کی میخوای دفاع کنی
اگرم برات سخته بگو برات میل کنم