همه جا دود بود. مثل ایستگاه قطاری در قرن بیستم. همه جا پل هایی معلق بودند. مثل باد می وزیدند. هوا سنگین بود، سر ها هم سنگین بودند. مِنو بیشتر از گوشت پر شده بود، سالاد ها برای سلامتی تزیین شده بودند، برای همین کسی به سلامتی نمی نوشید. آب هم این جا گران است، گارسون! ماهی سفارش می دهم، ماهی مرده ای که طعم دریایش را گرفته اند. می پرسم ماهی های مرده کجای رود می روند؟ می گوید: گارسون یعنی پسر بچه. می گویم این جا فرانسه نیست. می گوید پراگ است. می گویند اسم کافه شبیه شهری است که رودش پر از گورماهی است. گورماهی هایی که از زمان جنگ ها هنوز کسی پیدایشان نکرده است.
بعد کودتای ۳۲ هم خیلی ها مایوس شدند .. نه؟!
کجایی محفل! ..