محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

نگاهی به تظاهرات دوشنبه 25 خرداد

تظاهرات 25 خرداد در خیابان آزادی کروبی در تظاهرات 25 خرداد

خس و خاشاک؟


برای دیدن عکس های بیشتر این جا را کلیک کنید.

خرده روایت های یک راوی: هانسل

راوی در یکی از پیاده روی روزانه اش برای خودش در حال روایت بود که به یک دوره گرد تنه زد. دوره گرد زمین افتاد و چند بسته از تخمه های فروشی اش روی زمین پخش شدند. راوی برای عذرخواهی از او کمی تخمه خرید. اما چون دهانش را برای روایت احتیاج داشت مجبور شد با دست هایش تخمه ها را بشکند. نتیجه ردی ممتد از تخمه و پوست تخمه در پشت سرش بود. ابتدا از اینکه ممکن است تعقیب شود، مخصوصا توسط دوره گرد، ترسید. اما هنگامی که برگشت و پشت سرش را دید و توانست روایتش را از اول دنبال کند، از کارش راضی بود.

نمونه هایی از تخریب دولت

خبرآنلاین گزارش داد: در میان اظهارات نامزدهای انتخاباتی، انتقادات و تخریبهایی علیه دولت صورت گرفته که به نمونه هایی از آن اشاره می شود  

1- متأسفانه امروز هزینه مدیریت در کشور ما خیلی بالاست و بیش از 60 درصد اعتبارات ما صرف هزینه‌های جاری دولت می‌شود که بیشتر آن هم صرف مخارج مصرفی‌ می‌شود. 

 2- مراکز علمی، فرهنگی و دینی اصیل ما مورد غفلت قرار گرفته‌اند و متأسفانه در سالهای اخیر شاهد آثار این غفلت بوده‌ایم. 

 3- امروزه متأسفانه 80 درصد صنعت در اختیار دولت قرار دارد. امروز این که فرصت‌ها باید در اختیار مردم قرار گیرد، به خصوصی‌سازی و آن هم به فروش اموال دولتی تعبیر شده و قطعاً با خصوصی‌سازی واقعی که همان آزاد شدن انرژی مردم است، مغایرت دارد.  

4- من پس از مطالعه و تحقیق و بررسی همهجانبه به این نتیجه رسیدم که کشور را بسیار بهتر از وضع موجود آن می‌توان اداره کرد و به همین دلیل تصمیم گرفتم وارد عرصه انتخابات شوم و به نفع کسی نیز کنار نخواهم رفت. 

 5 - علیرغم زحمات مدیرانی که در طی سالهای گذشته مسئولیت اجرایی کشور را برعهده داشته‌اند، چون تلاشهای آنها با محور عدالت انجام نپذیرفته است شاهد گسترش فقر و فساد و تبعیض بوده‌ایم. 

 6- در چند سال اخیر افراد تحت پوشش کمیته امداد و بهزیستی روز به روز در حال افزایش بوده‌اند آیا این وضعیت حاکی از آن نیست که دامنه فقر و تبعیض روز به روز بیشتر شده است؟ 

 7- اینکه یک کارمند عالیرتبه 20 برابر یک کارمند معمولی حقوق می‌گیرد حاکی از افزایش شدید فاصله طبقاتی است و با این روند نمی‌توان به چشم‌انداز مطلوب 20 ساله رسید. 

 8- افرادی هستند که به خاطر ارتباطات خود در سیستم اداری کشور از امتیازات ویژه‌ای برخوردارند و در این میان بعضی‌ها اصلاً به وجود تبعیض اعتقاد ندارند، قطعاً باید این گونه گریز‌گاهها را بست تا عدالت برقرار شود.  

9- صدها میلیارد تومان از پول بیت‌المال صرف خرید ساختمانهای مجلل دستگاهها در تهران شده است که بسیاری از این ساختمانها غیرضروری است و با فروش آنها و خرید ساختمانهای ارزان‌تر در شهرستانها، هم بازدهی امور بیشتر می‌شود و هم منابع مالی برای رفع مشکلات جوانان و مردم فراهم می‌آید.  

10 - امروز متأسفانه با وجود خدمات دولت و هزینه کردن‌های بسیار، کشور دچار فقر، فساد و تبعیض است.  

11- اگر دولت پول ندارد، سازمانها و شرکتهای دولتی، هزینه برجهای دهها میلیارد تومانی را از کجا تأمین می‌کنند و چرا سالانه دهها میلیون دلار از بودجه عمومی برای سفرهای خارجی هزینه می‌شود. ما منابع به اندازه کافی در اختیار داریم اما از آنها به طور مناسبی استفاده نمی‌شود. 12- مگرنه این است که دولت آتی باید نقایص و نقاط ضعف دولت‌های گذشته را برطرف کند پس چرا با طرح موضوع انحرافی نامزدها، به صورتی زیرکانه فضا و فرصت نقد دولت را از این مردم سلب کردند . 

 13  - تورم مهار گسیخته اقتصادی فشار سنگینی را بر مردم وارد می‌کند و این در حالی است که به نظر می‌رسد دولت از آثار این تورم مصونیت دارد و همه‌ آسیب‌ها متوجه مردم است، زیرا شرکت‌ها و سازمان‌های دولتی گران‌ترین ساختمان‌های شمال تهران را خریداری می‌کنند و خاصه خرجی از کیسه بیت‌المال نیز به یک رویه‌ عادی در نظام اداری و اجرایی تبدیل شده است. 

 14- اصلاح امور، مبارزه با فقر و فساد و پیشرفت کشور، بدون حضور مردم، امکان‌پذیر نیست فقط با اداره، دفتر و دستک، نمی‌توان کاری از پیش برد. 

 ******  

آنچه در بالا خواندید، نقد‌های مهدی کروبی یا مهندس موسوی یا محسن رضایی نیست، سخنان دکترمحمود احمدی‌نژاد است که در اردیبهشت و خرداد 84 - در دوران تبلیغات انتخاباتی - مطرح شده است.  

-------------------------------------------------------------------------------- 

این مطلب را لز یکی از email هایی که برای من آمده بود برداشته ام!

آرمانِ مردم یا کشور آرمانی؟

نزدیک سی سال پیش اتفاقی افتاد که موج هایش اکنون در حال فراگیری کل جهان است. کشوری جهان سومی قدم در راه دشوار پیشرفت گذاشت، راهی به کلی متفاوت با فرهنگ و پیشینه‌ی تاریخی‌اش. اهمیت این رویداد نه در تاریخ پرعظمت این کشور بود و نه در نژاد یا هوش برتر مردمش، بلکه در شمار عظیم آنها بود. نزدیک سی سال از زمانی می‌گذرد که حدود یک میلیون نفر در بزرگترین و مشهورترین میدان سرزمینشان جمع شدند تا یکصدا از مردی حمایت کنند که نماد اصلاحات کشورشان بود. نام این میدان «تیان آن من» بود و نام آن مرد «دنگ شیائوپینگ». این رخداد که به «جنبش دموکراسی» مشهور شد، مبدا نمادین تحول چین کمونیستی به چین امروزی شد.

دو سال از مرگ مائو روی می‌گذشت که شیائوپینگ به عنوان جانشین او قدرت یافت و اصلاحاتی را در پیش گرفت. تغییرات شیائوپینگ از نظر تعداد محدود اما از نظر اثرگذاری وسیع بودند. شیوه‌ی نوسازی که در چین پیاده شد بر خلاف کشورهای در حال پیشرفت مشابه (مانند مکزیک، آرژانتین و...) که دستورات اصلاحی را از وزارت‌خانه‌ها به تمام استان‌ها ابلاغ می‌کردند، ابتدا به صورت محلی آزموده می‌شد و سپس به صورت تدریجی الگویی برای تقسیمات کشوری بزرگتر می‌شد.

در اواسط دهه 70، نیروی کار چین اغلب یا در استخدام دولت بود و یا تحت نظارت دولت در زمین‌های اشتراکی کار می‌کردند. با گسترش اصلاحات این زمین‌ها به خانواده‌ها واگذار شد و بنابراین شرایط تخصیص کار بر مبنای خانواده که ریشه در تاریخ چین داشت دوباره احیا شد و سهم عظیمی از نیروی کار چینیان را به خود اختصاص داد. از طرف دیگر شرایط کار اشتراکی بر روی زمین تغییر ماهیت داد و جای خود را به بنگاه های تولیدی اشتراکی و خصوصی داد که به زودی تبدیل به محل اصلی جذب سرمایه گذاری‌های خارجی شد.

دنگ شیائوپینگ به دهقانان اجازه داد بیش‌تر مواد غذایی تولیدی خود را نگه دارند، در پذیرش دانشجویان به دانشگاه‌ها تاکید را به جای اعتقاد به ایدئولوژی مائوئیستی، بیش‌تر بر قابلیت‌های آموزشی گذاشت. از صنایع سنگین به سوی تولید کالاهای مصرفی‌تر تغییر جهت داد و از همه مهمتر، عقاید سرمایه داری درباره سود و زیان را وارد چین کرد. سطح زندگی به طرز چشمگیری بهبود یافت. اقتصاد چین سرانجام رو به شکوفایی رفت.

در اوایل دهه‌ی 80 به روستاییان حق استفاده از زمین‌های اشتراکی در چارچوب نظام «مسئولیت شخصی» داده شد. آنها می‌توانستند مازاد تولید خود(نسبت به هدف تعیین شده از سوی دولت) را در بازار آزاد و به قیمت غیر دولتی بفروشند. تا پایان دهه این زمین‌های اشتراکی کاملا منحل شده بودند. اگرچه روستاییان رسما نمی توانستند صاحب زمین باشند، اما می‌توانستند آن را رهن کنند و اجاره دهند، کارگر استخدام  کنند و محصول خود را به قیمت بازار بفروشند. در کارخانه‌ها و شرکت‌ها نیز با وجود آن که به مدیران استقلال و آزادی عمل داده شد و آن‌ها را در سود سهیم کردند، اما مالکیت تا حد زیادی همچنان دولتی ماند.

اما عمده‌ی پیشرفت، مرهون سرمایه‌گذاری‌های مستقیم خارجی عظیمی بود که جذب بازار چین می‌شدند. بسیاری از شرکت‌های معتبر جهانی به خاطر نیروی کار ارزان، خط تولیدهای خارجی خود را در چین احداث کردند. البته این امر موجب شد تا چین که به خاطر سیاست‌های مائوئیستی در زمینه‌ی انرژی و بسیاری از مواد خام خودکفا شده بود به یکی از بزگترین واردکننده‌های مواد خام جهان تبدیل شود. چین اکنون دومین وارد کننده‌ی نفت پس از ایالات متحده است و برای تامین مواد اولیه روز به روز بیشتر محتاج دیگر نقاط جهان به خصوص کشورهای آسیایی می‌شود. بنابراین بعضی از شرکت ها به فکر سرمایه گذاری خارجی افتاده اند، که خریداری خط تولید IBM توسط شرکت Lenovo از این نمونه است.

توسعه اقتصادی با توسل به اقتصاد بازار برای کشوری با اقتصاد دولتی و آمرانه بدون هزینه نبود، استثمار نیروی کار ارزان، افزایش نابرابری شدید طبقاتی و لطمه به اقتصاد بومی کشورهای خارجی روز به روز وسعت می‌گیرند. در ابتدای خصوصی‌سازی، روابط خاص بین اعضای حزب، مقامات حکومتی، کارفرمایان خصوصی و بانک‌ها موجب سود سرشارشان شد. برای مثال مدیران شرکت‌های تازه خصوصی شده که تعدادی سهام دریافت کرده بوند از بانک ها(یا دوستان) وام می گرفتند تا بقیه سهام را از کارگران خریداری کنند. همچنین بخش بزرگی از سرمایه ای را که شرکت‌های خصوصی و خارجی می‌اندوزند از کار بی دستمزد کارگران به دست می‌آید(بر طبق یک گزارش در بین سال‌های 1996تا2001، 23.1 درصد از کارگران شاغل عقب افتادگی دستمزد و 24.4 درصد از بازنشستگان عقب افتادگی مستمری داشتند). نتیجه‌ی این امر بروز اعتراض‌های شدید کارگری در بسیاری از مناطق بوده است. با آنکه کارگران چینی ظاهرا حاضرند ساعت‌های طولانی و شرایط نفرت انگیز کار و دستمزدهای اندک را به عنوان بخشی از بهای نوسازی و رشد اقتصادی بپذیرند، اما عدم پرداخت دستمزدها و مستمری امر دیگری است. از طرف دیگر دولت(که همچنان تحت نظارت حزب کمونیست است) علاوه بر افزایش شدید کارگران دستمزدی(پرولتر)، نظام امنیت شغلی تضمین شده‌ای که قبل از دنگ وجود داشت و به «کاسه برنج آهنین» معروف بود را از میان برد، حمایت‌های اجتماعی را به حداقل رساند و برای خدمات عمومی نرخ تعیین کرد. این وضعیت وقتی شکل فاجعه به خود می گیرد که حزب کمونیست به عنوان حامی رسمی کارگران با هر گونه جنبش کارگری مستقل به شدت مقابله می کند. حتی در غیاب حزب نیز وضعیت جدید تخصیص کار به خودی خود مانع ایجاد سندیکاهای دارای قدرت می شود.

پس از آنکه دنگ شیائوپینگ سالخورده در 1992 از منطقه‌ی جنوبی چین بازدید کرد تا به چشم خود تاثیر بازد کردن درهای چین به روی جهان را بر توسعه‌ی اقتصادی مشاهده کند، کاملا ابراز رضایت کرد. او گفت:«ثروتمند شدن باشکوه است» و اضافه کرد: «تا وقتی که گربه موش را می‌گیرد آیا مهم است که رنگ آن زرد باشد یا سیاه؟».

این همان سالی بود که او آشکارا آغاز به کار برنامه خود را در جهت ترویج یک «اقتصاد بازاری سوسیالیستی» اعلام کرد:

«برنامه ریزی بیشتر یا بازار بیشتر آنچنان تفاوتی با هم ندارند که بتوان بر اساس آن‌ها سوسیالیزم را از نظام سرمایه داری بازشناخت. برنامه ریزی برای اقتصاد، هرگز معادل سوسیالیزم نیست، چرا که در نظام سرمایه داری هم برنامه وجود دارد؛ اقتصاد بازاری را هم نمی توان معادل سرمایه داری دانست، زیرا سوسیالیسزم هم اقتصاد دارد. برنامه ریزی و بازار چیزی بیشپ از دو ابزار اقتصادی نیستند.»

به هرحال فراتر از ملاحظات اقتصادی، چین گواه آشکار این مسئله است که اصلاحات اقتصادی منجر به اصلاحات سیاسی نمی‌شود. دموکراسی چینی تنها در آزادی اقتصادی خلاصه شد و آزادی‌های مدنی تنها در ذهن مردمان باقی ماند. در سال 1989، میدان تیان آن من که برای چندمین بار عرصه‌ی خواسته‌های اصلاح طلبانه و آزادی طلبانه بود، به اوج جایگاه نمادین خود رسید و در سطح جهان مطرح شد؛ این بار دانشجویان وارد میدان شده بودند. در پی مراسم ترحیم هو یائوبانگ، یکی از اصلاح‌طلبان اصلی چین، صدها هزار دانشجو بیش از یک ماه در تیان آن من تحصن کردند. نتیجه غیر قابل باور بود. در میان حیرت کسانی که به اصلاحات دنگ امید بسته بودند، تحصن با تفنگ‌های تهاجمی آ.ک 47 و تانک‌های ارتش به پایان رسید.

چین با اتخاذ سیاست‌های مالی جدید، باز کردن درهای چین به روی سرمایه‌گذاری خارجی و با پشتوانه‌ی نیروی کار عظیم و ارزان خود توانست به سرعت جای خود را در میان کشورهای قدرتمند جهان باز کند. سرمایه‌ی اصلی چین مردمش بودند. اغلب پروژه‌های زیرساختی آن بر اساس نظام مالی مبتنی بر وام(debt-financing) و کسری بودجه(deficit financing) به انجام می‌رسند که پشتوانه‌ی اصلی آن‌ها نیروی کار مازاد است. تجربه‌ی چین نشان داد که مفهوم یک کشور بیش از هر چیز بر اساس مردمش شکل می‌گیرد، اما همچنین مشخص ساخت که بهای پیشرفت این کشور همانا خود مردم هستند. چین نشان داد تا چه میزان راه اقتدار ملی و رفاه نسبی می‌تواند از راه آزادی جدا باشد و هنگامی که پیشرفت اقتصادی کشور مطرح باشد، مفهوم کشور دگرگون خواهد شد.

 

سی سال پیش اتفاقی افتاد که پیامدهایش اکنون می‌تواند چهره‌ی جهان را تغییر دهد. کشوری جهان سومی قدم در راه دشوار پیشرفت گذاشت، راهی به کلی متفاوت با پیشینه‌ی تاریخی دو هز‌ار ساله‌اش. اما اهمیت این رویداد نه در تاریخ پرعظمت این کشور بود و نه در نژاد یا هوش برتر مردمانش، بلکه در عظمت خواست مردم آن بود. میلیون‌ها انسان یکصدا در سراسر کشور از مردی حمایت کردند که نماد بزرگترین اصلاحات در تاریخ ایران بود. نام این مرد خمینی بود و خواست مردم آزادی...

امیدم آرزوست

پرده اول:  داشتم به این فکر می کردم که کی شروع کرد؟ منظورم این تخریب کردن های دوران انتخابات است. سال 84 بود؟ نه ، قبلش هم بود ! سال 76؟ کارنوال عاشورا را به یاد دارم . حتما در دهه 60 همه انقلابی بودن و پایبند به اخلاق اسلامی! اما نه ، آن موقع هم توی نماز جمعه عکس های دوران جوانی یکی را منتشر کردند. گفتند این ها کمنیستند.  پس دوران انقلاب حتما اوضاع خوب بوده! اما نه آن موقع هم یکی دشمن مردم بود و دیگری  عکس امام در صورتش! تا بوده همین بوده. خیلی سخت نگیرید بعدا هم همین خواهد بود.

پرده دوم: ابراهیم رها جایی نوشته بود ، "اساسا و اصولا در جهان خلقت و حومه ، انسانها بر دو دسته اند : یا راست می گویند  یا رئیس جمهور می شوند! " البته هر اصلی می تواند استثتائات خود را نیز داشته باشد.  به قول خود رها ، خاتمی جزو این استثنائات بود. البته بایک دست نمی توان دو تا هندوانه برداشت ، بقیه اش را خودتان می دانید. البته به نظر می آید میر حسن هم می خواهد اشتباه خاتمی را تکرار کند . و این همان چیزی ست که مرا مجاب می کند تا به او رای دهم!

پرده سوم : کسی جایی گفت سیاه نمایی نکنید و مردم را نا امید نسازید . این حرف خوب و قابل تاملی است اما...! مشکل اینجاست که کسی نا امید می شود که به چیزی امید داشته باشد. مردم ایران بیشتر آرزو دارند تا امید . فرقش چیست؟ من فکر نمی کنم که در صد سال گذشته اگر نگاه کنید هیچگاه ایرانی ها نسبت به و ضعیت معیشتی خود راضی بوده باشند. چه آن هنگام که بلیت دو قرانی اتوبوس یک تومان شد و چه حالا که اوضاع عالی است! پس در کل اوضاع خوب اقتصادی و معیشتی در ذهن مردم ایران مصداق تاریخی ندارد ، پس دلیلی برای امیدوار بودن باقی نمی ماند . فقط می توانیم آرزوی این چیز ها را داشته باشیم.

پرده چهارم: درست با هیم استدلال بالا عده ای پیدا می شوند و می گویند ، چرا باید رای داد؟ البته می توان به این سوال با یک سوال جواب داد، و آن این است که چرا نباید رای داد؟ رای ندادن دو معنی بیشتر ندارد. یک اینکه آرزویی نداریم ، دو اینکه دیگر آروزویی نداریم. آنهایی که می گویند: همشان (نامزد های انتخابات) سر و ته یک کرباس هستند، یا منتظر هخا هستند تا از لوسانجلس بیاید و نجاتشان دهد و یا منتظر کس دیگری . به امر محال آرزومند بودن با آرزویی نداشتن فرقی نمی کند. عده ای هم هستند که آرزوی دیگری ندارند ، چون در این مدت بارشان را بسته اند و از تمامی مواهب ممکن رئیس جمهور شدن یک دوست و هم فکر بهره لازم را برده اند! مثلا رئیس کارخانه شده اند و یا ریاست 60 تا را بهشان وعده داده اند!

پرده آخر : قبول کنید که اگر اوضاعمان سیاه نباشد ، حتما خاکستری ست . همین خاکستری بودنش جای آرزومندی را برای ما باز می گذارد. آرزوی ذره ای صداقت ، کمی عزت . آرزوی کمی پیشرفت هرچند ناچیز باشد، که پیشرفت هرچه قدر هم که کم باشد از پس رفت بهتر است!آرزوی کمی ، فقط کمی عقلانیت ، مشورت ، کارکارشناسی و احترام به ورق پاره های علمی. آرزوی آزادی آن هم به مقداری که فقط فرصت این را داشته باشیم تا  به مردم بگوییم: بیدار شید ، آگاه شید . آرزوی آن روزی که برای انتقاد ار رئیس جمهور یا هر کس دیگری ، در اوین دور هم جمع نشیم بلکه ، جلوی ماشینش جمع شویم و بدون ترس باز خواستش کنیم. این ها همشان فقط آرزو هستند اما بقول سعدی

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل / که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

این یک مطلب سیاسی نیست !

این یک مطلب سیاسی یا تبلیغاتی نیست...اشتباه نکنید !

در طول هفته ی پیش به دو جلسه ی انتخاباتی رفتم . اولی برای مهدی کروبی و دومی برای میر حسین موسوی... صرف نظر از خسته کننده ، اعصاب خورد کن و وقت تلف کن بودن این دو جلسه می خواهم در این مطلب کوتاه اشاره ی کوتاهی به چند مشکل فرهنگی ما ایرانیان بکنم و سپس به این نتیجه برسم که احمدی نژاد آرمان و غایت ما ایرانیان است...به عبارت دیگر : "از ماست که بر ماست..."

- در هردو جلسه در ابتدای ورود به جلسه کنسرو شدیم ! این نشان از بی برنامه گی و بی فرهنگی مردم عزیز و بالاخص قشر فرهیخته ی دانشجویی ماست . این را مقایسه کنید با فله ای کار کردن احمدی نژاد و بی برنامه بودن او !

- در هر دو جلسه ملت همین طوری بی هیچ قاعده و قانونی نشسته بودن روی سر و کول هم ! خبرنگار ها هم که ماشا الله ! این را بگذارید کنار قانون گریزی احمدی نژاد و البته باز هم بی برنامه گی !

- در هر دو جلسه شعار های داده شده کاملا سخیف و بچه گانه بودند ! بی تفکر ، بی برنامه ! هرکی حال می کرد یه چیزی می گفت ! این را با مردم دور احمدی نژاد مقایسه کنید که آنها نیز همین گونه شعار می دهند البته با نظم بیشتر !

- دست زدن و سوت زدن های بی مورد و نا بجا ! در جلسه ی کروبی واقعا احمقانه بود ! تا سخن می گفت همه سوت می زدن و دست ! این را مقایسه کنید با "تکبیر..."

- منتظر شنیدن حرفهای جو دهنده و الکی بودن ! خدایی من دیوانه شدم در هر دو برنامه به خاطر این قضیه ! همه منتظر بودن یه تیکه ای ، یه حرف قلمبه ای بزند(میرحسین یا کروبی) تا داد و هوار کنن !

- قهرمان پروری و قهرمان کشی !
یادش بخیر ! در همین دبیرستان مفید با عده ای از عزیزان ، در آخرین ماه های حضور خاتمی دعوایمان می شد که اقا فحش ندید ! گناه داره ! اون بنده ی خدا تقصیر نداره ! حوادث دانشگاه تهران را بیاد بیاورید ! چگونه با خاتمی برخورد کردند ! اما امروز آن دوستان یا مسئولین برگزاری جلسه بودند ! یا با شور و هیجان خاصی این دست ها را بالا آورده و فریاد می زدند درود بر خاتمی ! من که بر دونی ای فلک گردون لعنت فرستادم ! اینان مطمئن باشید ۴ سال دیگر پشت میر حسین را نیز خالی می کنند !

- حال همه اینها را مقایسه کنید با انتخابات آمریکا ! فیلم مباحثه ی اوباما و مک کین را دیده اید؟... آدم کیف می کنه می بینه ! اشک از چشماش جاری می شه ! مردم مرتب مثل آدم نشسته اند و کسی الکی جیغ نمی زنه...
یا مراسم سوگند اوباما ، 2 میلیون نفر دور کاخ سفید جمع می شن هیچ اتفاقی نمی افته ! همه شاد و خوشحال ، همه برنامه رو می بینن ، هیچ کس کنسرو نمیشه ... با اینکه اون قسمت از شهر ، خیلی فضای خاصی برای اون همه جمعیت نداره...

من که دعا می کنم احمدی نژاد باز هم ریئس جمهور شه تا واقعا اون چه که مستحق اونیم به سرمون بیاد شاید یاد بگیریم اول فرهنگ مون رو درست کنیم بعد بچرخیم پی قدرت و سیاست ! . . .

(قصد توهین به هیچ شخص ، گروه یا قشر خاصی را نداشتم ... اگر به آقایان بر خورد معذرت...)