بداهه ای برای راه

راه باز می کشد بار خویش بر دوش

از کوه فراز می رود

می بردش با خود

-شاید- 

به دریای دور

خوب می بینم

 دارد با کوه می رقصد

از باد نمی هراسد

کور می رود

هر آنجا که باد خواهد

این است که می سپارمش پای

تا از پاکوب شتران

دمی خوش باشد